مشکل ویزا حل شد، تیم ملی فوتبال افغانستان به پاکستان می‌رود تأکید والی هرات بر استفاده از ظرفیت راه‌آهن خواف - هرات برای تسهیل در واردات محصولات نفتی قیمت امروز پول افغانی (چهارشنبه شانزدهم مهرماه ۱۴۰۴) دیدار لاوروف و متقی در مسکو بهرامی: حضور نظامی خارجی در افغانستان به تقویت گروه‌های افراطی انجامید تاکید بر حمایت از افغانستان مستقل در بیانیه پایانی مشترک فرمت مسکو مقام سازمان ملل متحد از خدمات ایران برای مهاجران قدردانی کرد وزیر خارجه طالبان: افغان‌ها حضور خارجی‌ها را در خاک خود تحمل نمی‌کنند + فیلم طالبان اینستاگرام را در افغانستان فیلتر کرد (۱۵ مهرماه ۱۴۰۴) لاوروف: استقرار زیرساخت‌های نظامی کشور‌های ثالث در افغانستان غیرقابل قبول است هفتمین نشست فرمت مسکو با دستورکار ویژه امنیت افغانستان آغاز شد تعیین تابعیت فرزندان اتباع خارجی متولد ایران برعهده وزارت امور خارجه است معاون وزیر کشور: جامعه بین‌الملل درقبال پناهندگان افغانستانی، مسئولیت خود را انجام نداده است دیدار نمایندگان ایران و پاکستان در آستانه نشست «فرمت مسکو» | تأکید بر مقابله با تروریسم و تقویت همکاری‌های منطقه‌ای آمار خروج اتباع غیرمجاز افغانستانی از طریق مرز دوغارون به یک میلیون نفر رسید (۱۴ مهر ۱۴۰۴) بررسی آخرین وضعیت مناسبات ایران و افغانستان در دیدار عراقچی با بیکدلی قیمت امروز پول افغانی (دوشنبه چهاردهم مهرماه ۱۴۰۴) افغانستان، محور دیدار نمایندگان ۴ کشور مهم منطقه در مسکو شکاریم یکسر همه پیش مرگ | یادی از استاد محمدیونس طغیان ساکایی سرپرست سفارت ایران در کابل: تحریم‌ها تأثیری بر همکاری‌های اقتصادی ایران با افغانستان ندارد با اتصال دوباره اینترنت در افغانستان، مشکل کامیون‌های ایرانی برای ورود به اسلام‌قلعه حل شد (۱۲ مهر ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

لعل بدخشان | روایت مدیر افغانستانی از حسرت دانش‌آموزانش

  • کد خبر: ۱۰۵۹۸۳
  • ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۳
لعل بدخشان | روایت مدیر افغانستانی از حسرت دانش‌آموزانش
نادر موسوی مدیر مدرسه خودگردان فرهنگ در تهران روایتی از مواجه خود با دانش‌آموزانش در نزدیکی مدرسه نوشته، روایتی که پر از اشک و آه است.

به گزارش شهرآرانیوز؛ از پل می‌آمدم پایین که دیدم مرد جوانی دارد کمک می‌کند تا دخترک کیفش را به پشتش بیندازد. از لباس‌های خانگی دخترک فهمیدم از شاگردان مدرسه است. نزدیک‌تر رفتم. دخترک تا مرا دید لبخند زد و گفت سلام آقا مدیر و به برادرش که با کمی تعجب نگاه می‌کرد گفت مدیرمان است.

دو تای دیگرشان هم با دیدنم لبخندزنان نزدیک شدند. چند قدمی باهم رفتیم. از دخترک پرسیدم نامت چیست؟ گفت محبوبه. نام خواهرش محجوبه و نام برادرش مسعود بود. گفتم از کجا هستید؟ گفت از بدخشان. گفت شش، هفت ماهی می‌شود آمده ایم ایران. تا کلاس سوم در بدخشان درس خوانده بود.

طالبان که عمویش را می‌برد پدر هم که ارتشی بوده شبانه دار و ندارش را رها کرده با چهار فرزندش می‌آید به سوی ایران. خودش کلاس دوم و خواهر و برادرش کلاس اول بودند.

وقتی از خانه شان در بدخشان پرسیدم چشمان زیبا و عسلی اش پر اشک شد و گفت خبر ندارم. شب از خانه‌مان بر آمدیم و دیگه نمی‌دانم چی شد، می‌گویند طالبان خانه کسانی که در ارتش بوده را گرفته. گفتم ایران را دوست داری؟ گفت: آره. اینجا آرامی است و دختر‌ها می‌توانند مکتب بروند. من دوست دارم درس بخوانم.

ایستادم تا بروند. سه تایی دست همدیگر را گرفته و شادی کنان دویدند سوی مدرسه. من هم آمدم. بچه‌های اولی و مهد کودک همگی سر کلاس رفته بودند. محبوبه روی حیاط نشسته بود و با دوستش داشت چندتا کتاب داستان را با شور و شوق ورق می‌زدند. کمی عکس و فیلم گرفتم. آموزگار کلاس اول داشت درس حلزون را می‌داد، صدای یکی از دختر‌ها بلند شد که می‌گفت ما نباید حلزون را بخوریم، بد مزه است... خنده ام گرفت و از کلاس شان دور شدم، اما همچنان داشتم به محبوبه و محجوبه و دیگر لعل‌های بدخشان فکر می‌کردم که با آمدن طالبان پشت در‌های مدرسه مانده اند و چشمان عسلی شان پر از آه و اشک و حسرت درس خواندن است.

منبع: صفحه اینستاگرام مدرسه فرهنگ

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->