تمجدید روحانی اهل‌سنت افغانستان از موشک خیبر + فیلم پرچم افغانستان زیر گنبد نجف | روایتی از روح‌الله صالحی، زائر افغانستانی‌تبار مقیم ایران قیمت امروز دینار عراق به افغانی (پنجشنبه، ۱۶ مرداد ۱۴۰۴) قیمت امروز پول افغانی (پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴) سفارت ایران در کابل شرط وثیقه ۵۰۰ دلاری برای زائران افغانستانی اربعین را برداشت مهاجران افغانستانی دارای برگه سرشماری می‌توانند برای پیاده‌روی اربعین به عراق بروند (۱۵ مرداد ۱۴۰۴) + فیلم فیلم | تب والیبال در ولایت میدان وردک افغانستان شرایط ثبت نام دانش آموزان اتباع در مدارس تهران اعلام شد (۱۵ مرداد ۱۴۰۴) + فیلم قیمت امروز پول افغانی (چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۴) قیمت امروز افغانی به دینار عراق (چهارشنبه، ۱۵ مرداد ۱۴۰۴) مشکلات زائران افغانستانی اربعین برای سفر به ایران و رسیدن به عراق استقبال طالبان از راه‌اندازی دفتر «توسعه پایدار» سازمان ملل در آسیای مرکزی آمریکا اجازه سفر امیرخان متقی به اسلام‌آباد را نداد قیمت امروز افغانی افغانستان (سه‌شنبه، ۱۴ مرداد ۱۴۰۴) بقائی: تصمیم‌گیری درباره به رسمیت شناختن طالبان براساس «منافع ملی» خواهد بود نماینده مردم مشهد در مجلس: تعارض منافع سبب عدم رسیدگی به موضوع اتباع شده است طالبان قراردادی به ارزش ۱۰ میلیارد دلار برای تامین برق با یک شرکت خصوصی منعقد کرد ۱۰۰ هزار تُن کالا از طریق راه‌آهن افغانستان در هفته گذشته جابه‌جا شده است دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی: دشمن در تلاش برای ایجاد تصویر منفی بین ایرانی‌ها و افغانستانی‌ها است گوترش با اشاره به بحران انسانی در افغانستان خواستار اقدام فوری جامعه جهانی شد برنامه جهانی غذا: برای کمک به نیازمندان افغانستان ۵۳۹ میلیون دلار نیاز است
سرخط خبرها

لعل بدخشان | روایت مدیر افغانستانی از حسرت دانش‌آموزانش

  • کد خبر: ۱۰۵۹۸۳
  • ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۳
لعل بدخشان | روایت مدیر افغانستانی از حسرت دانش‌آموزانش
نادر موسوی مدیر مدرسه خودگردان فرهنگ در تهران روایتی از مواجه خود با دانش‌آموزانش در نزدیکی مدرسه نوشته، روایتی که پر از اشک و آه است.

به گزارش شهرآرانیوز؛ از پل می‌آمدم پایین که دیدم مرد جوانی دارد کمک می‌کند تا دخترک کیفش را به پشتش بیندازد. از لباس‌های خانگی دخترک فهمیدم از شاگردان مدرسه است. نزدیک‌تر رفتم. دخترک تا مرا دید لبخند زد و گفت سلام آقا مدیر و به برادرش که با کمی تعجب نگاه می‌کرد گفت مدیرمان است.

دو تای دیگرشان هم با دیدنم لبخندزنان نزدیک شدند. چند قدمی باهم رفتیم. از دخترک پرسیدم نامت چیست؟ گفت محبوبه. نام خواهرش محجوبه و نام برادرش مسعود بود. گفتم از کجا هستید؟ گفت از بدخشان. گفت شش، هفت ماهی می‌شود آمده ایم ایران. تا کلاس سوم در بدخشان درس خوانده بود.

طالبان که عمویش را می‌برد پدر هم که ارتشی بوده شبانه دار و ندارش را رها کرده با چهار فرزندش می‌آید به سوی ایران. خودش کلاس دوم و خواهر و برادرش کلاس اول بودند.

وقتی از خانه شان در بدخشان پرسیدم چشمان زیبا و عسلی اش پر اشک شد و گفت خبر ندارم. شب از خانه‌مان بر آمدیم و دیگه نمی‌دانم چی شد، می‌گویند طالبان خانه کسانی که در ارتش بوده را گرفته. گفتم ایران را دوست داری؟ گفت: آره. اینجا آرامی است و دختر‌ها می‌توانند مکتب بروند. من دوست دارم درس بخوانم.

ایستادم تا بروند. سه تایی دست همدیگر را گرفته و شادی کنان دویدند سوی مدرسه. من هم آمدم. بچه‌های اولی و مهد کودک همگی سر کلاس رفته بودند. محبوبه روی حیاط نشسته بود و با دوستش داشت چندتا کتاب داستان را با شور و شوق ورق می‌زدند. کمی عکس و فیلم گرفتم. آموزگار کلاس اول داشت درس حلزون را می‌داد، صدای یکی از دختر‌ها بلند شد که می‌گفت ما نباید حلزون را بخوریم، بد مزه است... خنده ام گرفت و از کلاس شان دور شدم، اما همچنان داشتم به محبوبه و محجوبه و دیگر لعل‌های بدخشان فکر می‌کردم که با آمدن طالبان پشت در‌های مدرسه مانده اند و چشمان عسلی شان پر از آه و اشک و حسرت درس خواندن است.

منبع: صفحه اینستاگرام مدرسه فرهنگ

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->