مذاکره در ترکیه آشتی در تهران + فیلم نتیجه دیدار تیم‌های ملی فوتسال زیر ۱۷ سال افغانستان و تایلند تیم ملی والیبال افغانستان نایب‌قهرمان مسابقات مرکز آسیا شد + فیلم قیمت امروز پول افغانی (ششم آبان‌ماه ۱۴۰۴) بلندقامتان افغانستان برای اولین بار به فینال بازی‌های والیبال مرکز آسیا راه یافتند اجلاس کمیساران آب هیرمند به میزبانی تهران برگزار خواهد شد رویترز: افغانستان و پاکستان در مذاکرات صلح استانبول به نتیجه نرسیدند از گفت‌وگو درباره حقابه تا توافق برای نوسازی علائم مرزی | نگاهی به اهداف سفر معاون حقوقی وزیر خارجه به کابل + فیلم اتباع خودمعرف به اردوگاه سفیدسنگ فریمان مراجعه نکنند نبرد سرنوشت‌ساز | تاریخ و ساعت بازی تیم‌های ملی فوتسال زیر ۱۷ سال افغانستان و تایلند در نیمه‌نهایی (۵ آبان ۱۴۰۴) ذبیح‌الله مجاهد: به گفت‌و‌گو با پاکستان متعهدیم، اما به هر تجاوزی پاسخ می‌دهیم واشنگتن‌پست در گزارشی، از ردپای تاریخی انگلیس در تنش‌های مرزی پاکستان و افغانستان خبر داد تاریخ و ساعت بازی تیم ملی فوتسال افغانستان در مسابقات همبستگی کشور‌های اسلامی خلاصه بازی تیم‌های ملی فوتسال زیر ۱۷ سال افغانستان و چین + فیلم نتیجه دیدارتیم‌های ملی فوتسال زیر ۱۷ سال افغانستان و چین | صعود با اقتدار معاون وزارت صنعت طالبان: هند متعهد به گفت‌و‌گو با آمریکا درباره بندر چابهار شد فرماندار تایباد از غربالگری بیش از ۱۸۴ هزار مسافر ورودی در گذرگاه دوغارون خبر داد قیمت امروز پول افغانی (چهارم آبان‌ماه ۱۴۰۴) خلاصه بازی تیم‌های ملی فوتسال زیر ۱۷سال افغانستان و بحرین + فیلم نتیجه بازی تیم‌های ملی فوتسال زیر ۱۷ سال افغانستان و بحرین توضیحات رئیس مرکز امور اتباع وزارت کشور درباره ثبت‌نام از دانش‌آموزان اتباع غیرمجاز در مدارس
سرخط خبرها

لعل بدخشان | روایت مدیر افغانستانی از حسرت دانش‌آموزانش

  • کد خبر: ۱۰۵۹۸۳
  • ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۳
لعل بدخشان | روایت مدیر افغانستانی از حسرت دانش‌آموزانش
نادر موسوی مدیر مدرسه خودگردان فرهنگ در تهران روایتی از مواجه خود با دانش‌آموزانش در نزدیکی مدرسه نوشته، روایتی که پر از اشک و آه است.

به گزارش شهرآرانیوز؛ از پل می‌آمدم پایین که دیدم مرد جوانی دارد کمک می‌کند تا دخترک کیفش را به پشتش بیندازد. از لباس‌های خانگی دخترک فهمیدم از شاگردان مدرسه است. نزدیک‌تر رفتم. دخترک تا مرا دید لبخند زد و گفت سلام آقا مدیر و به برادرش که با کمی تعجب نگاه می‌کرد گفت مدیرمان است.

دو تای دیگرشان هم با دیدنم لبخندزنان نزدیک شدند. چند قدمی باهم رفتیم. از دخترک پرسیدم نامت چیست؟ گفت محبوبه. نام خواهرش محجوبه و نام برادرش مسعود بود. گفتم از کجا هستید؟ گفت از بدخشان. گفت شش، هفت ماهی می‌شود آمده ایم ایران. تا کلاس سوم در بدخشان درس خوانده بود.

طالبان که عمویش را می‌برد پدر هم که ارتشی بوده شبانه دار و ندارش را رها کرده با چهار فرزندش می‌آید به سوی ایران. خودش کلاس دوم و خواهر و برادرش کلاس اول بودند.

وقتی از خانه شان در بدخشان پرسیدم چشمان زیبا و عسلی اش پر اشک شد و گفت خبر ندارم. شب از خانه‌مان بر آمدیم و دیگه نمی‌دانم چی شد، می‌گویند طالبان خانه کسانی که در ارتش بوده را گرفته. گفتم ایران را دوست داری؟ گفت: آره. اینجا آرامی است و دختر‌ها می‌توانند مکتب بروند. من دوست دارم درس بخوانم.

ایستادم تا بروند. سه تایی دست همدیگر را گرفته و شادی کنان دویدند سوی مدرسه. من هم آمدم. بچه‌های اولی و مهد کودک همگی سر کلاس رفته بودند. محبوبه روی حیاط نشسته بود و با دوستش داشت چندتا کتاب داستان را با شور و شوق ورق می‌زدند. کمی عکس و فیلم گرفتم. آموزگار کلاس اول داشت درس حلزون را می‌داد، صدای یکی از دختر‌ها بلند شد که می‌گفت ما نباید حلزون را بخوریم، بد مزه است... خنده ام گرفت و از کلاس شان دور شدم، اما همچنان داشتم به محبوبه و محجوبه و دیگر لعل‌های بدخشان فکر می‌کردم که با آمدن طالبان پشت در‌های مدرسه مانده اند و چشمان عسلی شان پر از آه و اشک و حسرت درس خواندن است.

منبع: صفحه اینستاگرام مدرسه فرهنگ

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->